×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

کرماشان

× کرماشان شاری کوردان
×

آدرس وبلاگ من

nishtman.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/sinesine

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

پسران خرمگس و باغبان پیر گل نیلوفر

پسران خرمگس و باغبان پیر گل نیلوفر

کیو مرث فتحی

در بزرگترین میدان شهر استانبول مجسمه ای از آتاتورک وجود دارد که با دست اروپا را نشان می دهد. اما منظور او از اشاره به اروپا جدای از منظور اشاره مجسمه صدام و فرماندهان جنگی او به ایران می باشد. آتای تورکان به پسرانش نمی گوید که به اروپا حمله کنید بلکه مثل جریان روشنفکری عرب اوایل سده اخیر میلادی به آنها آموزش خوشبختی می دهد. به زبان ساده می گوید �مثل آنها باشید تا قدرتمند و خوشبخت زندگی کنید�.

دنباله این ماجرا را از استانبول عصر �سیبل کان� داشته باشید تا با هم به استانبول عصر لاله بر گردیم. از 1720 میلادی یک روند عجیبی در دارالخلافه عثمانی شروع شد که بعدها به تب لاله یا عصر لاله معروف شد. گل لاله نماد دربار فرانسه بود و این جریان نشان ظهور اولین فرنگ زده ها در قلب دارالخلافه مسلمین داشت. خلفای کُند مغز عثمانی به این نتیجه رسیده اند بودند که اگر دربار خود را مثل دربار شارلمانی درآورند، البته در شکل و شمایل رختخواب ها و درو دیوار و توالت و مثل آنها شلوار بپوشند و پوتین به پا کنند، کلیه امور به خودی خود اصلاح می شود و امپراطوری رو به زوالشان به دوران شکوه خود باز می گردد. پس گل های لاله فراوانی در باغ دارالخلافه کاشتند. شکست از صفویان گل لاله را پرپر کرد و به عصر لاله پایان داد. و به آنها فهماند برای فاتحان نبرد مخاچ قلعه تنها راه سعادت همان دین وشمشیر است. مرد بیمار تنگه بوسفور به حیات خود ادامه می داد تا آنکه جنگ جهانی اول 1914-1918 به جان کندنش پایان داد. قبل از کفن و دفن میراث خلافت، به سال 1798 میلادی و به کنار کاوشگران فرانسوی اهرام مصر که ناپلئون همراه با لشکر خود به مصر آورده بود، می رویم.

این کاوشگران شاید اولین کسانی بودند که نه تنها به گور آبا و اجدادمان خندیدند بلکه کارهایی دیگری هم با آنها گروه ها کردند.

این سال عجب سال بدی برای مسلمین بود. مصریان که تسلط کفار را بر اسلام فقط مربوط به قبل از بدر و احد می دانستند اکنون مجبور بودند که برای این کافر کوتوله که بر جایگاه عمروعاص نشسته بود موسیقی سنتی(و صد البته غنایی!!) را اجرا کرده و برای او شراب سرخ مصری بیاورد. این نکبت (قرضاوی همواره از شکست اعراب با نام نکبت یاد می کند!!) این نکبت دیری نپایید چون با همراهی دیگر کفار، روسها و انگلیس ها ناپلئون از مصر رانده شد.ولی این مدت کوتاه کار خود  را کرد و مصریان آن تلنگری را که لازم بود که بخورند، خوردند.

اینان لنگ کار را در خیانت به اصول خلافت و مسلمانی خود یافتند و خواستار بازگشت(به معنای اصیل پسرفت) به عصر طلایی شدند!! این جریان خیالپروری که از این دوره به راه افتاد پس از رویکرد آرام اسدآبادی و عبده در نتیجه شکست های دیگر اعراب وارد فاز کند البنّا و قطب شد و الان علمش در دست الظواهری است که خلافت را زنده کند. از کنار  بوی گند مومیایی شده اجدادمان که فرانسوی ها خواب خوششان را پریشان کردند، روی عرشه کشتی های ایتالیایی در دریایی مدیترانه در سده دوازدهم میلادی بر می گردیم.

از اوایل این سده تسلط قطعی تجار ونیزی، جنوایی، آمالفی، پیزایی بر کل تجارت مدیترانه مشخص شده بود . دیگر حتی اگر کشتی های مسلمین بادبانشان هم از پارچه تبرک شده ساخته می شد مورد دستبرد کشتی های ایتالیایی قرار می گرفتند. پر سودترین تجارت جهان یعنی تجارت اد ویه عملاً از دست مسلمین خارج شده و تازه اروپا در آغاز عصر رنسانس قرار داشت. پاپ مشغول نوشتن لیست کتابهای ممنوعه با پر کفتر بود که کشتی های اروپایی به توپ مسلح شدند. در سال 1498 میلادی واسکودوگاما دماغه �امید نیک� را دور زد این فرمانده ناوگان پرتغالی پس از دور زدن قاره آفریقا سر از حیات خلوت مسلمین (اقیانوس هند) در آورد. در واقع این آب سردی بر حرارت تجارت مسلمین بود. راه ابریشم عملاً متروک شد و دیگر حتی در هر بندی در دریای عمان و دریای سرخ می شود که کفار چشم آبی را دید که دارند سر مردم آنجا را شیره می مالند . کار از اقیانوس هند و خاورمیانه فراتر رفته بود. سن‏فرانسوا‏اگزوایه در مقابل اولین جزیره ژاپنی صلیبی را در خاک فرو کرد تا آبی را که از سر خاورمیانه ای ها گذشته بود به دماغ ژاپنی ها هم برسد.

به سال 1918 میلادی بر می گردیم، فاتحان اروپایی برای تقسیم میراث مرد  مرده بوسفور به خاور مقدس آمدند. آنها نقشه هایی که در سایس پیکو و قبل از آن کشیده بودند در دست راست خود گرفته و با لبی خندان پا به خاورمیانه گذاشتند. یکی از این مردان گورو نام داشت. ژنرال گورو نماینده کشور فرانسه برای تشکیل کشور سوریه بود او پس از ورود به دمشق آدرس مسجد الامیه را پرسید و به آنجا رفت. او که اهل آیین عبادی سیاسی نماز جمعه نبود  برای انجام مهمترین رسالت خود  عزم آنجا کرده بود. گورو به سر قبر صلاح الدین رفت و با لگد به سنگ قبر فاتح جنگ های صلیبی کوبید و فریاد بر آورد: �های صلاح الدین! بیدار شو ما بر گشتیم�.

بازگشت صلیبیان 2

این بازگشت نه از نوع بازگشت به اندلس بود بلکه تکه ای از یک پازل جهانی بود که غربی سازی تمام جهان نام داشت. در دو دوره قبل نیز صلیبیان بر صلاحیان تسلط یافته بودند اما این بار دنیا کاملاً متفاوت بود. اولین بار غربی سازی خاورمیانه توسط اسکندر مقدونی اجرا شد. دهها شهر ساخته شد، صدها هزار دختر پارسی به ازدواج یونانیان مو سرخ در آمدند و صدها خانوار یونانی به خاور مقدس کوچ داده شدند و مثل همیشه راحت طلبان، نان به نرخ روز خورها(اجداد جاش ها) شروع به یونانی کردند. در مدت 130 سال حکومت جانشینان اسکندر بر ایران و حدود 200 سال حکومت اشکانی میراث اولین غربی سازی خاورمیانه( زبان و دیوان یونانی) پابرجا بود. دومین موج با رومی سازی آناتولی و ارض مقدس تا قرن هفتم میلادی طول کشید. ظهور اسلام، غرب را از یک جهت تا دشت های فرانسه و در دوره بعدی تا پشت دیوارهای وین پس راند. تسلط بر شریان اقتصادی فرهنگی جهان یعنی جاده ابریشم، توجه خلفای اولیه عباسی به علوم و فنون برای دیوان سالاری عظیم خود، ترجمه آثار تمدن های عظیم قبلی و عدم تسلط اندیشه های خشک و خردستیز بر کل دنیای اسلام، عصری را رقم زد که به عصر طلایی اسلام معروف است. مسلمین(در معنای کل جامعه خاورمیانه ای و شمال آفریقا اعم از مسلمان و غیر مسلمان آن) تا حدودی از سایر ملل جهان پیش افتادند و این برتری علمی سیاسی از قرن نهم میلادی تا حدود قرن 14 میلادی دارای تداوم بود. آیا این عصر طلایی که ما از آن دم می ز نیم صرفاً یک دیلمون جدید در ذهن اسطوره فهم ما نیست؟ در واقع هم هست و هم نیست. چون جواب نه خیر است و نه بله.

البته این عصر طلایی در ذهن خیلی ها به معنای توسعه‏ی ارضی، یعنی بزرگترین امپراتوری جهان بودن!! یک حکومت قدرتمند و نظامی. اما در جایی که مالکیت تنها برای یک نفر(خلیفه) معنا داشت، حکومتی که خود قانونگذار بود خود مجری قانون و خود داور اجرای قانون. مملکتی که دُمی در چین و سری در آندلس داشت. اوضاع رعیت ها برتر از بنده های هیچ کجای دنیا نبود. رعیت بودن و برده بودن هیچ فرقی که تو در کجای دنیا باشی، ندارد. پس منظور از عصر طلایی دوران اسلامی نه خلافت و اقتدار منصور و مامون، بلکه عصر پیشگامی علوم خاورمیانه ای است.

دوران فروغ این تمدن پس از قرن پنجم قمری کم کم به سر رسید و این بار این تمدن به جای همتای اروپایی خود وارد قرون وسطی می شد. در واقع در این مرحله اروپای مسیحی پس از شکست در جبهه شرق وارد دوران جدیدی می شد که به تمام امور با رویکردی علمی می نگریست.

جنگ های صلیبی کل اروپای دوران فئودالی تحت سیطره ایدئولوژیکی کلیسا بر ضد شرق نزدیک وارد جنگ کرد. هدایت جنگ را از لحاظ فکری، پاپ و از لحاظ مالی فئودال های اروپا به عهده داشتند. نتایج شکست در این جبهه بر هر دو ساختار، یک کلیسا و دو ساختار جامعه فئودالی ضربات هولناکی وارد آورد و حتی می توان ریشه اصلاحات مذهبی اجتماعی را در دلایل روانی این شکست نیز جستجو کرد.

لوسین فِور (lucien febure) و مکس وبر (max weber) معتقدند که آنچه که در اروپا در عصر رنسانس و بعد از شوالیه های صلیب نشان اتفاق افتاد باز تعریف �فرد�، �کار�، �ثروت� بود که ریشه در باورهای جدید دینی یعنی پروتستانیسم مخصوصاً کالونی مشرب ها داشت. اما انچه که مشخص است اروپاییان بعد از جنگ های صلیبی دارای رویکردی عقلی و تجربه گرا نسبت به کار، تجارت، دین و رویکردی آینده نگرانه و بسیاری از مفاهیم دیگر شدند.

به 4000 سال قبل از میلاد و به میان سومریان بر می گردیم. �در آن حجره آفرینش خدایان، در خانه آنان، در دول کوگ، لاهار و آشنان سرشته شدند. حاصل کار لاهار و آشنان را آنوناکی های دوکوگ می خوردند، اما همچنان گرسنه می ماندند...�. اما لاهار و آشنان بر اثر افراط در شراب مست می شوند و به جان هم می افتند. خدایان دونکوک گرسنه می مانند پس آنها انسان را در آغل خلق می کنند که غذایشان را تامین نمایند. �به خاطر چیزهای خوب در آغل هایشان به انسان نفس داده شد�. بر طبق بسیاری از این نوع اسطوره های خلقت سومری، بابلی در جهان در آغاز خلقت به صورت روستاها، شهرها و مزارع بود. خدایان پس از خسته شدن از کارهای ملال آور کشاورزی تصمیم به خلق انسان می گیرند. در کنار این خود در دیلمون سرزمین بی مرگی رفاه و جاودانگی به سر می برند. شهرها و روستاها پس از خلقت انسان همه روزه وضعشان نسبت به گذشته بدتر و نسبت به آینده بهتر است. این اسطوره ها همراه با خود سومریان از صحنه روزگار محو شدند. اما دید آینده بهتری و آینده نگری هرگز فراگیر نشد. مفاهیم کار و ثروت و رابطه انسان و کار چندان پیشرفتی به خود ندیدند. و مالکیت هیچ گاه پایی نگرفت. مالکیت همواره تفویضی بود. یعنی از جانب حاکم همواره بخشیده می شد و بسترهای قانونی قضایی برای تولید و دفاع از مالکیت خصوصی در برابر حکومت افسار گسیخته هیچ گاه رشد چشمگیری به خود ندید. کافی است سری به ادبیات عربی و فارسی و ترکی بزنید و جایگاه تجارت به (معنای ناب دلالی) و عرفان را نسبت به تولید بیابید. از این فضا بگذریم و به سال 1380 هجری شمسی که اینجانب این سوال را که چرا ما از لحاظ علوم و فنون به چنین وضعی درافتادیم از شخص روشنفکری در جلسه ای پر از روشنفکر در شهرمان پرسیدم. مخاطب اینجانب که نویسنده ای ادیب و فاضل بود، گفت:� فرزندم، عقاب تیز پرواز علم ما در جهان تک بود. صلیبیون در آندلس یک بالش را شکستند و یاجوج و ماجوج(مغولان) در خراسان بال دیگرش را و ترکان(عثمانی ها) سرش را که مصر بودند خوردند. بعدها فهمیدم که این نظریه چرت، نظر بسیاری از روشنفکران هم بوده است. هر چند نابودی تمام مسلمین در اسپانیا زادگاه ابن رشد و ابن میمون و نابودی شهر عمر خیام و به خاک و خون کشیده شدن خاورمیانه توسط مغولان و حکومت های بعدی نوادشان را نمی توان به عنوان وقفه ای در مراودات تجاری و آبادانی و مراکز تمدن در نظر نگرفت و عملاً دلیل محسوب نمی شود.

جالب اینجاست که در عصر مغولان ما شاهد شکوفایی در بسیاری از زمینه های به خصوص علم هستیم. به عنوان مثال اوج دستاورد علم اسلامی مدل سیاره ای در نجوم است. که در واقع نشان از فرا رفتن مسلمانان از بطلمیوسیان است که حاصل کار دانشمندان رصد خانه مراغه بود که خود توسط مغولان تاسیس شد. یا تحولات چشمگیر علم حساب عددی در عصر مغولان تیموری است. نظریه حکومت های اسلامی هم چندان جالب نیست چون حکومت های اسلامی همواره حامی دانشمندان و عالمین نبوده باشند چندان هم ممانعتی از پیشرفت علوم نکرده اند. گفتیم که مفاهیم مربوط به کار، فرد، ثروت در دوران رنسانس در میان اروپاییان تحولی چشمگیر یافت. اما در عصر طلایی مورد اشاره ما اصلاً تحول چشمگیری به خود ندیدند. با متروک شدن جاده ابریشم در 1500 میلادی عملاً دریچه ورود صنایع و افکار جدید به خاورمیانه بسته شد. و کم کم با گسترش امپراطوری عثمانی و صفوی کلیت خاورمیانه از دو سو ضربه دید. 1- وارد شدن کل خاورمیانه به جنگ های بزرگ مذهبی و به تبع تبعات آن. 2- حرکت در مسیری کاملاً متضاد با اروپا یعنی تصوف و تعصب گر ایی در میابل تساهل و انسان گرایی. عدم توان ایجاد ارتباط سایر گرو ه های خاورمیانه با دنیای غرب نیز مزید علت شد. به طوری که تمام راه ها به استانبول و از آنجا به غرب منتهی می شد و فرمان سلطان سلیم در ممنوعیت چاپ نه تنها ولایت ترکان را، کل خاورمقدس را در بر می گرفت. جنگ مداوم عثمانی مانع از ان شد که موج اروپای غربی که به روسیه و شرق اروپا رسید حداقل از حوزه مدیترانه ای یعنی مصر و سوریه وارد شود. حوزه های بسیاری برای بررسی کردن در این زمینه وجود  دارد در ادامه به نقش استبداد، اقتصاد، جغرافیا، دین خواهیم پرداخت.

اما برای شروع از حوزه علم آغاز می کنیم.

بسیاری از علوم آشکارا ریشه ای خاورمیانه ای و اسلامی دارند. جبر، شیمی، مثلثات و حتی بعضی از دستاوردهای شگرف در نجوم و ریاضیات و طب در میان عصر طلایی مسلمین کسب شده است. اگر بخواهیم این مسئله از عصرهای اولیه تمدن شروع کنیم و بگوییم هر انچه نشان از مدنیت و تمدن بوده ریشه ای مزوپوتامیایی داشته است اصلاً اسطوره گویی نکرده ایم. اما این بحث ما جدای از تاریخ علم خاورمیانه ای یا تمدن خاورمیانه ای است. آشکارا معلوم است که علم در خاورمیانه به هیچ وجه به جایگاه خود نرسید و حتی دوران شکوفایی به سرعت رو به افول نهاد.

برعکس علم اروپایی همراه با افول نوع خاورمیانه ای اش به سرعت رو به جلو رفت. هدف از مطالعه تطبیقی و زمانی دوره بعد از جنگ های صلیبی در هر دو تمدن، چرایی این مسئله است. به گفته هاف مسئله این نیست که آیا عرب ها، چینی ها یا هندی ها در رشته نور، شیمی، طب، نجوم یا ریاضیات یونانی ها را پشت سر گذاشته اند  یا نه. بلکه مسئله این است که کدام تحول فراگیر در اخلاقیات و تفکر و در منطق های تصمیم وجود  داشت که کلیت های وسیعتر گفتمان و مشارکت را گشود.

علم اسلامی آشکارا دارای دو ضعف اساسی بود. یک: عدم موفقیت برای ایجاد علم جدید. دو: نزول و انحطاط آشکار در تفکر و اقدام علمی پس از قرن سیزدهم میلادی است. همزمان با تحولات یاد شده در دنیای اسلام اروپاییان د ر دوره رنسانس دو کار اساسی کردند. 1- روح قوانینی رومی را زنده کردند. 2- ماهیت عقل گرایانه فلسفه یونان را به شکل موثری در کالج های خود سامان دادند و زیربنای مهمی برای دیدگاه علمی جهانی ایجاد کردند. و همزمان به آزمایش کردن فوق العاده بها دادند. اسکریپنرز در کتاب �اخلاق و روحیه پروتستانی در سرمایه داری� می گوید: � هنر بزرگ آزمایش کردن در دوره رنسانس حاصل اختلاط بی نظیر دو عنصر بود. یکی مهارت تجربی هنرمندان غربی بر مبنای صنعت گری و دو جاه طلبی های تعیین شده توسط جامعه و تاریخ. در واقع خود این رنسانس محصول بازیافت قوانین رم به همراه انتقال میراث فراموش شده یونانی در اثر تماس های ایجاد شده با مسلمین در جنگ های صلیبی بود. به گفته تینا استیفل در کتاب �انقلاب فکری� در اروپای قرون وسطی پژوهشی علمی به وجود آمد که حاوی اصول مهمی بود که تداوم آنها به علم نوین غربی منجر شد.

در این عصر پژوهش در اروپا از روش ریاضی و استدلال قیاسی بهره گرفت. و پژوهش عقلی و عینی در مورد طبیعت به منظور درک آن مطلوب و امکان پذیر شمرده شد. روش شناسی کاملاً تجربی یعنی مبتنی بر داده های حسی شکل گرفت و این پژوهشگران معتقد شدند که نظر کلیه مقامات و مردم عامه در رابطه با پرسش چگونگی عملکرد طبیعت اجتناب ورزند مگر تا جاییکه این اطلاعات از لحاظ عقلی قابل تایید باشند. هاف متعقد است که حقوقدانان در قرن 12 و 13 یک برنامه جدید و شجاعانه را آغاز کردند که محدودیت های قانونی نمونه ای قبلی را از منطق و استنتاج دگرگون کرده و بر آنها غلبه کرده اند. یک نظام جدید آفریدند که محدودیت های روش و منطق و همچنین آیین و سنت را که تحلیل را در چارچوب محلی قومی و دینی محبوس می کرد در هم شکست و روش جدیدی از تحلیل و ترکیب به وجود آورد که قادرشان ساخت که یک نظام قانونی جدید را با ویژگی کاربرد جهانی خلق کنند چون بر معیار عقل و قانون طبیعی استوار بود. در مرکز این انقلاب حقوقی نظریه جدید نحوه برخورد با یک گروه متشکل از مردم وجود داشت که مجموعه یا صنف نام داشتند. این نظریه مبتنی بر این اصل بود که بازیگران جمعی را می توان به عنوان یک واحد  محسوب کرد. دوام قانونی یافتن صنف و حق داشتن نماینده و وکیل برای گروه یا صنف منجر به شکل گیری شخصیت های حقوقی و جوامع حقوقی گردید و حتی منجر به حق نمایندگی یعنی تکامل حکومت و سوق دادن آن به سمت یک نهاد نمایندگی و مشروطیت شد که مبتنی بر همان نظریه حقوقی صنف که ماهیتاً یک قرارگاه عمده نهادی برای محدودیت های اساسی حکومت است. این امر ایجاد کننده یک نظم اجتماعی جدید شد که مفاهیم تازه و جدید عاملیت، تقابل، مسئولیت و نمایندگی را دارا بود.

در زمینه جامعه شناسی و فرهنگی اگر یک جامعه تولیدگر علم بخواهد تفکر علمی و خلاقیت فکری را به صورت کلی و دراز مدت حفظ کند و به حوزه های جدید رقابت و خلاقیت در قلمروهای چند جانبه آزادی وارد شود باید در درون آن گروه های بزرگی از افراد وجود داشته باشند که بتوانند نبوغ خود را به دور از محدودیت های به وجود آمده توسط مقامات سیاسی و مذهبی پیگیری کنند تا آنجا که به علم مربوط می شود افراد باید درک کنند که از موهبت عقل برخوردارند و جهان مجموعه ای عقلانی و منسجم فرض شود و سطوح مختلف نمایندگی و مشارکت و گفتمان جهانی باید موجود باشد. اروپاییان در این عصر تعداد زیادی موسسات مستقل و خود مختار آموزش عالی ایجاد کردند که دانشمندان زیادی را در خود جای داده بود. سپس کیهان شناسی قدرتمند از لحاظ روش شناسی و غنی از ماورالطبیعه ای را به آن وارد کردند که به صورت مستقیم بسیاری از جنبه های جهان بینی مسیحیت را به چالش کشید و آنها را در کرد آنها با تبدیل علوم طبیعی به گفتمان رسمی و عمومی آموزش عالی از طریق گنجانیدن کتابهای طبیعی ارسطو در برنامه درسی دانشگاه های آن دوره یک دستور کار بی طرفانه در مورد پژوهش طبیعت گرایانه نهادینه کردند.

مرتون در کتاب �ساختارهای هنجاری علم� از آداب علم نام می برد، این آداب در نظر او متشکل از چهار مجموعه از الزام های نهادی مرتبط با فعالیت علمی است که به ترتیب به صورت جهان گرایی، اشتراک گرایی، بی طرفی، شکاکیت سازمان یافته نام می گیرند.

اروپاییان در این دوره به نسبه چنین مفاهیمی را در حوزه های علمی و پژوهشی خود به کار گرفتند و چنین آدابی عملاً در قرن چهاردهم نهادینه شده بود. ولی برعکس مسلمانان در نهادینه کردن چنین آدابی در مدارس خود تا حال حاضر هم ناکام مانده اند. بیایید از حوزه های علمی در میان اجدادمان حرف بزنیم. آنها علم را به دو دسته: یک علوم داخلی (اسلامی) که شامل زبان عربی، شعر عربی، فقه، کلام و حدیث بود  و دسته دوم علوم خارجی (طبیعی) ریاضیات، هندسه، طب، کیمیاگری، نور و نجوم بود که گاهی این دسته را علوم پست نیز می نامیدند، تقسیم کرده بودند.  این تقسیم بندی خود گواه بر برتری شاخه اول از علوم را در ذهن آنان می داد. حتی در بعضی موارد علوم خارجی در مدارس اسلامی تدریس نمی شد که هیچ، تقبیح هم می شد. که این البته بیشتر به بعد از غزالی و تاثیر افکار او همتایانش می باشد.

اما  آموزش در میان اجدادمان.

هاجسون در کتاب �جسارت اسلام� می گوید �آموزش به طور عمومی به عنوان تدریس گفته و فرمول های ثابت و قابل حفظ کردن تصور می شد. که می توانست به صورت کامل بدون استفاده از فرایند تفکر فرا گرفته شود . یک جمله یا صحیح بود  یا غلط مجموعه صحیح ها را دانش می گفتند. شخص می توانست به مجموعه قابل دسترس جملات صحیح که در میراث او وجود داشت بیفزاید اما انتظار نداشت که جملات صحیح قدیمی را روشن کرده آنها را اصلاح نماید یا منسوخ کند]...[ . علم به صورت مجموعه ای ساکن و محدود به جملات تلقی می شد و حتی اگر تمامی جملات بالقوه ارزشمند حقیقتاً برای یک شخص در یک زمان مشخص ساخته نشده باشد�.

دانشگاه ها و کالج های ما عملاً آموزشی وقفی بودند، علیرغم رایگان بودن تحصیل و خرج دادن محصلین از جانب متولین این نهاد خیریه ای یکی از ضعف های اساسی در همین جا بود. شخصی که وقف را انجام می داد خود تولیت آن را بر عهده می گرفت و عموماً قصد مذهبی در کار بود. خود به خود آموزش سایر علوم کم رنگتر شد هر چند که همواره در کتابخانه های این مدارس وقفی هم می شد کتابهایی در باب علوم خارجی پیدا کرد. در کل شخص متولی، تولیت این نهاد را به نفر بعد  از خود تفویض می کرد یا خواه یا ناخواه اداره این نهاد به دست دولت می افتاد حتی گاهاً این نوع مدارس طرفدار یک دیدگاه خاص فقهی و کلامی بودند و پیروان سایر دیدگاه ها را به خود نمی پذیرفتند ولی این به معنای عمومیت چنین جریانی نبود هر چند که در غرب نیز کلیساها برای خود کتابخانه ها و مدارسشان را هنوز هم حفظ کردند.

در هیچ کجای دانشگاه های ما هیئت علمی معنایی نداشت و دانشجویان در کشورهای ما با مراجعه به یک استاد خاص شروع به یادگیری یک علم کاملاً شخصی آن استاد و کپی برداری از کتاب او می کردند و در عین حال هیچ مدرک رسمی از جانب کالج یا دولت برای آنها صادر نمی شد و هیچ استانداردی در این میان نبود. یک استاد به صورت کاملاً شخصی این کار را انجام می داد و این یکی از نتایج فقدان نظریه های قانونی برای تشکیل گروه های مردمی و صنف بود. نبود  یک برنامه درسی ثابت و یک مدرک تحصیلی نهایی، عنصر رقابت را (که معمولاً همیشگی بود) بین کسانی که دائماً درگیر مباحثه بودند تشدید می کرد و از آنجا که هیچ گونه مرزبندی برای یک کار خوب انجام شده وجود نداشت، جر و بحث عمومی و دائمی با هدف نشان دادن توانایی های یک نفر و خارج کردن دیگران از صحنه رقابت های دائمی را به وجود آورد.

از طریق مباحثه بود که عالی بودن در یک زمینه علمی اثبات می شد وبرای آنکه یک فرد جایگاه بالاترین را به دست آورد باید ثابت می کرد که شکست ناپذیر است. این در حالی بود  که در قرن 13 در اروپا (برای مثال در دانشگاه های انگلستان) برای گرفتن مدرک از رئیس دانشگاه باید نه نفر از اساتید صلاحیت دانشجو را برای گرفتن آن مدرک تایید می کردند و از جانب رئیس دانشگاه نیز باید اطمینان حاصل می شد که دانشجو کتابهای مخصوص توصیه شده را خوانده است و بعداً یک مدرک رسمی و استاندارد از جانب آن دانشگاه به دانشجو اعطا می شد. ارنست رونان در کتاب� اسلام و علم در گفتمان ها و کنفرانس ها� عوامل ضعف ما خاورمیانه ای ها را 1- نژادی 2- استبداد سیاسی 3- موضوعات مربوط به روانشناسی عمومی4- عوامل اقتصادی 5- عدم موفقیت فلاسفه مسلمان در باب کردن استفاده از روش تجربی 6- تسلط مطلق بعضی نهادها بر آموزش علوم خارجی و 7- ظهور تصوف را به عنوان دلیل می آورند که در بعضی موارد استدلال ایشان قابل قبول نمی باشد.

در مقاله بعدی بر جوابیه ها و نظرات خود خاورمیانه ای ها و نظرات غربی ها در مورد دانش ما و چرایی عقب ماندگی مان بیشتر به کنکاش می پردازیم.

 

شنبه 11 دی 1389 - 4:36:57 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

8507 بازدید

1 بازدید امروز

7 بازدید دیروز

42 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements