شعر
روی زمین. یک پرتقال آویزاناز یک درخت
با یک سیب آویزان از درخت سیب کنار خودش چشم چرانی می کرد
پرتقال وسیب تو هوا
عاشق هم.همدیگرو خیلی دوست داشتن
یک روز.یک هفته.سه هفته از شیدایی هر دوتاشون گذشته بود
پرتقال از درخت خودشو رها کرد پایین
سیب هم از درخت خودشو رها کرد
هر دوتاشون روی زمین قل خوردن و کنار هم
آرام گرفتن
پرتقال وسیب روبه روی هم
همدیگرو نگاه می کردن و تو چشم هم زل زدن
و تو فکر رفتند
مقابل هم
روی زمین فهمیدند
که زندگی تراژدیه و *عشق بی سرانجام
چون که دیدن
حیف:هیچ کدامشان ذست نداشتن تا همدیگرو در آغوش بگیرن
سه شنبه 14 دی 1389 - 12:29:03 PM